۱۳۸۸ خرداد ۱۸, دوشنبه

مقاومت جندالله وسياستهاى جهاني دفاع از حقوق ملل زير ستم


دورازعلم نيست که ايران کشوري متعدد المملل والطوائف است‘ وآنچه که آنها را به هم مي بيوستد بسيار کمتر از آنکه آنها را ازهم جدا مي سازد ‘ ويکي از مهمترين عوامل جدا سازي اين ملل از هم ديگر ‘ ظلم وستمي که نظام دولت ايران با رسم وزبان ملت فارس درطول قرن گذشته برعليه ديگر ملل ايران بکار برده است‘و اين ظلم وستم ملي ومذهبي باعث شد به اين ملل وخلقها قدر بزرگي از آگاهي وخود بيني بدهد وبکوشند تا از چنگ حكومت هاي ظلم وستم ملی وقومی كه باسم فارسها وشيعه حكمران است آزاد شوند. اما متاسفانه تمام نهضتها وقيامها اين ملل تا كنون نتوانسته آرزوهاي خود را تحقق بخشد ‘وسبب آن راجع به عواملل متعددی مي باشد كه از جمله آنها برخورد غير مثبت مبارزات ملل زيرستم با منافع کشورهاي استعمارگربوده است‘منافعی که باعث بود پادشاهی قاجار را از قدرت بيندازت وحکومت ايران چند مليتی را بدست يک سرباز(رضاشاه ) قومگرا وشوفينيسم مذهبی بسپارد و ديگرملل ومذاهب دينی ايران را که در زمان قاجار بسياری از آنها وضع فدرال يا خدمختاری داشتند از حقوق ملي ومذهبي خود محروم بدارد .
ودور از ياد نيست كه ملل ايران ‘مبارزات وتلاشهای آزادي خواهانه زيادي برای رهای از سلطه شوفينيسم قومي ومذهبي طهران ازخود نشان دادند ‘ ومي توان براي مثال از مبارزات ملت عرب احواز یا (عربستان) که قومگرايان شوفينيسم فارس درحال حاضر آنرا (خوزستان) می نامند مي توان یاد کرد.
اين مبارزات شامل قيامهای مردمی وحرکتهای سیاسی زيادي بود ومهمترين آنها درسال 1928م پيش افتاد ‘عنی دقيقا بعدازاشغال احواز (عربستان ) توسط نيروهای رضاخان به سه سال بود که "سيد محي الدين الزيبق " رئيس قبيله الاشراف يک قيام ملی در مناطق شمالی الأحواز رهبري کرد وتوانست تمام مناطق شمالي که شامل خفاجیه ( سنگرد دشت مسیان ) حويزه وشوش دانيال وديگرمناطق شمالی را آزاد کند ويک حکومت بنام (مملکة المشرق العربي) در آنجا بمدت شش ماه به راه بيندازد‘ اما بعلت عدم حصول تأييد وامداد ازحکومت پادشاهي وقت عراق وديگرحکومتهای کشورهای عربي که اکثر آنها زيراشغال دولت امپراطوری انگلستان يا دست نشانده آن بودند و با حکومت رضا شاه بهلوی همکاری داشتند باعث شد تا حکومت نوزاد ملت عرب احواز زير آتش سنگين نيروهای ارتش حکومت بهلوی شکست بخورد ونتواند مسير خود را ادامه دهد. ومع هذا اين آخرين تجربه ملت عرب احواز برای آزادی وتحقِيق حق تعين سرنوشت خود نبود بلکه بعد ازآن قيامهای متعددی از خود نشان داد که همه آنها با ضربات آتشين حکومتهاي طهران که از پشتبانی کشورهاي استعمارگرغرب برخوردار بود سرکوب شد .
اين يكي از تجربهاي آزادی خواه ملل زيرستم حکومت شوفينيسم طهران بود ‘اما تجربه دوم که بعنوان نمونه مي توان ازآن ياد کرد ‘قيام آزادی خواهان ملت ترک آذری است که توانست در سال 1942م حکومتی بنام " جمهوری دمکرات " برپا کند واين تجربه چهار سال تداوم بخشد ولي در نهايت امر نظام محمد رضا بهلوی توانست باهمكاري امريكا در سال1946م وبايک حمله نظامي سنگين اين تجربه آزادی خواه را سرکوب کند.
اما مثال سوم اين قيامهای آزادي خواه مبارزات شجاعانه ودليرانه خلق قهرمان کورد بود که سنبل آن حكومت " جمهوري دمکرات مهاباد " به رهبري مرحوم قاضی محمد درسال 1946بود.لكن اين تجربه ملی وآزادی خواه همچون ديگرقیامهای آزادي خواه ملل زير ستم در ايران نتوانست تداوم پيدا کند و براثرتوافق مصالح ميان کشورهاي استعمارگر جهان غرب و پشتبانی شديد آنها از تسلط نظام تك ملتي بر عليه ملل ديگر در ايران باعث شد تا اين تجربه کورد عمر خود را بعد از يک سال از دست بدهد‘ ولي اين امر مانع ازتداوم وتوقف مبارزات خلق کورد براي رسيدن بيک حکومت خود مختارنشده است .
البته ناگفته نماند که اين قيامها آزادي طلبانه منحصر بچند ملت که ذکر شد نبوده بلکه ديگر ملل ايران تجربهاي مشابهي داشتند وازآن جمله قيامهاي متکررملت قهرمان بلوچ و كذلك خلق ترکمن بود که براي دست يافتند بحقوق قومي ومذهبي خود قيامهای متعددی کردند زيرا در حقيقت آنها همچون ملتهاي عرب و کورد از ستم قومي ومذهبی رنج ميبرند وتاکنون تمام قيامها حق طلبانه آنها از طرف حکومتهاي طهران بخاک وخون کشيده شده است‘ چون همنطوري که ازپيش عرض شد اين قيامها تضاد زيادی با مصالح کشورهاي استعمارگر جهان غرب در ايران داشته است واين سياست قهرآميز دولت ايران حتی باسرکارآمدن بيشترين حکومتهای مدعي اسلام يعنی نظام کنوني ولاية فقيه هنوز تا هنوز همآن شيوهاي سياسي که رضاخان بهلوی خطوط آنرا کشيده تطبيق مي کند و با همه تغيرات حاصل درجهان هيچ گونه تغييري در سلوکيات ورفتارهای خود با ديگر ملل وخلقهای که زير سلطه دولت ايران هستند ‘انجام نداده ودر جاهای زيادی اجراآت شوفينيسم تازاي به آن افزوده است که ازبين آنها کشتارهای خونين تبريز سنندج محمرة (خرمشهر ) ترکمنصحرا و زاهدان بود که هرگزازياد اين خلقها وملتهاي ستم ديده نخواهد رفت .
ولي اگر اين همه ستم وسياستهاي قهر آميزحکومتهای طهران كه بارسم وزبان فارس حكمران است ‘جزو بازمندگي سياست جهانی قرن گذشته بشماريم وبه نقشه سياسي جديد جهاني که کشورهای استعمارگر براي قرن بيست ويکم واگزارنمودند و بنا بر جزئيات اعلان شده آن که شامل حقوق سياسی فرهنگي واقتصادي ملل وخلقهای که زير ستم ملي ومذهبي بسرمی برند بنگريم ‘ وبعنوان نمونه از تغيرات حاصله در مناطق اوروپا شرقي (اتحاد يوگوسلافي سابق) وآسيايه ميانه(اندنوسي – تيمور شرقي سريلانکا وببرهاط تاميل ) آفريقا ( جنوب سودان) اضاف بر حله براه رفته مسئله کردهای عراق ومسائل مشابه ديگر منطقه ياد بياوريم ‘سؤالي پيش خواهد آمد که به اين صورت مطرح خواهد شد وآن اينست که ‘ آيا اين سياستهاى جهاني به نهضتهاي حاصله بين ملل وخلقها ستم ديده در ايران كه سنبل آن مقاومت غرور آفرين جنبش مقاومت مردمي ايران ( جندالله ) كه توانست قدرت و اردت مظلومين را در برابرظالمان ثابت كند و نيروي معنوي بزرگي بروح انقلابي ومبارزات عادلانه اين ملل وخلقها در ايران بيفزايد ‘ ياري خواهد داد؟‘ و خواهد توانست به تسلط وستم سياسی و فرهنگی واقتصادي حکومت تک ملتي حاكم در ايران پايان دهد وحق را به خلقها وملل که براى رسيدن بحق تعين سرنوشت خود طبق شرايع آسمانی وقوانين بين المللي مبارزه مي کنند باز گرداند؟.
صباح الموسوي
نويسنده وسياستمدار عرب احواز

هیچ نظری موجود نیست: