بهزاد کریمی
خامنهای ولی فقیه، با اتمام حجت های امروز خود همه پرده ها را درید و خط تقسیم نیرو در کشور را به روشنی ترسیم کرد. او گفت که آنچه در این چند سال در سیاست داخلی و خارجی کشور پیش رفته مطابق میل او بوده است و از این پس نیز اوضاع کماکان بر همین مشی خواهد چرخید.
او به نامه سرگشاده دو هفته پیش هاشمی رفسنجانی، پاسخ نوع نماز جمعهای داد و پایان تاریخ مصرف این شریک دیرینهاش را اعلام کرد. او تصریح نمود که ابطال انتخابات را نمی پذیرد و همچنان بر ابقای ریاست جمهوری احمدی نژاد مصر است.
او همه را به تبعیت از قوانین سیستم ولایی فراخواند و اعلام داشت که نمایش قدرت مردمی رابر نخواهد تافت. او تهدید کرد که آماده خونریزی است ولی مسئول آن نیست! و اکنون بر حرکت مردمی ابطال انتخابات است که در برابر تشبثات نفر اول کودتا یعنی خامنهای ولی فقیه بیایستد و همچنان بر خواست خود یعنی ابطال انتخابات قاطع و استوار بماند؛ در اعلام عدم مشروعیت احمدی نژاد به عنوان رییس جمهور پایداری نشان دهد؛ و از جهانیان بخواهد که از به رسمیت شناختن این تقلب کلان و حاصل آن، بیرون کشیده شدن نام احمدی نژاد از صندوق های رای، خودداری کند.
بر این حرکت است که: حفظ اتحاد حول ابطال انتخابات را مرکزی ترین وظیفه خود بداند؛ هم در برابر خطر فرو کاستن خواست ابطال انتخابات به شگردهای خامنهای مبنی بر "رسیدگی های شورای نگهبان" هشیار باشد و هم از دادن شعار های زودرس احتراز جوید؛ با رهبران و نمادهای این حرکت تا زمانیکه آنان بر تعهد خود مبنی بر عدم تمکین به این تقلب و همراهی با مردم پایبندند همراه بماند؛ و در حفظ روش و سیمای مسالمت آمیز خود نهایت بردباری را به خرج داده و نسبت به خطرات افتادن در دام بازی در میدان نیروی کودتا آگاه و بینا باشد.
جنبش جامعه مدنی کشور ما در این حرکت نشان داد که می خواهد و می تواند حتی آن جریانها و کسانی از متعلقین به دیروز و امروز نظام جمهوری اسلامی را همراه باشد که قصد کردهاند تا در عمل به این یا آن درجه با این یا آن خواست و حق شهروندی ایرانیان، همراهی پیشه کنند.
جنبشی که، سالهاست هر مدعی اصلاح طلبی در این حکومت را فرا می خواند تا از پل زدن بیهوده میان دموکراسی و رژیم ولایت فقیه احتراز کرده و بداند که ایندو را سر آشتی با یکدیگر نیست. اکنون اما، این ولی فقیه است که از آنها می خواهد تا بین نظام ولایی او و دموکراسی، یکی راانتخاب کنند! آری دیگر فرصتی برای مماشات نیست؛ یا با ولایت فقیه و یا خروج از التزام به آن.
اگر ترجمه ساده تهدیدات امروز خامنهای اینست که هر کس وارد صفوف اعتراضی جنبش مدنی شود جزو خوارج است، پیام جنبش مدنی هم به آنانکه ندای تغییر را شنیدهاند و می خواهند که آنرا درک کنند اینست که: معنی تاریخی ایستادگی در این لحظه، همانا پیوست به جنبش مدنی و گسست از ولایت فقیه است.
در این شرایط بسیار حساس سیاسی اما، طبیعی ترین پرسش اینست که ایستادگی در برابر پروژه خامنهای در کدام شکل می تواند ادامه یابد تا تاکتیک های نیروی کودتا خنثی شود و استراتژی دموکراسی کامیاب گردد؟ نیرویی که از یکسو بر بسیج بخشی از جامعه (بخش هنوز گرفتار توهم به حکومت فقهی و عدالتخواهی دروغین آن) در برابر بخش دیگر جامعه (طبقات و اقشار آگاه به نکبت حکومت ولایت فقیه) تکیه دارد و از سوی دیگر از نیروی قهر و دستجات سازمانیافته آدمکشان بهره می برد.
در شرایطی که برخلاف شکاف های دولت- ملت تاکنونی در تاریخ معاصر ما که در آنها عموما ملت در یکطرف و دولت منزوی در طرف دیگر قرار داشته است، اکنون اما وضع با این بغرنجی شاخص است که کشور با نوعی از گسل اجتماعی روبرو است.
گسل و شکافی که اگر درست هدایت نشود می تواند زمینه ساز یک جنگ داخلی با چشم اندازی ناروشن باشد. در چنین شرایطی، جستجو برای یافتن پاسخ به چه باید کرد همانا با این جواب مواجه است: ایستادگی در مضمون خواست ابطال انتخابات و تعمیق و گسترش آن تا رسیدن به انتخابات آزاد، و انعطاف در شکل ایستادگی برای تامین تدوام اعتراضات تودهای مدنی.
مناسب ترین گزینه مقاومت در برابر نیروی کودتا و عمده ترین شکل ایستادگی در مختصات کنونی که با کمترین فرسایش نیرو در جنبش مدنی می تواند بیشترین تاثیر فلج کنندگی بر حکومت را ببار آورد، اعتصاب و سرپیچی های مدنی در قبال تحمیلات نیروی کودتا است. راهپیمایی ها، تنها با اتکاء بر سلسله اعتصابات است که می تواند تا آنجا تداوم یابد که گل به میان نیروی قهر برده شود و فرمان ولی فقیه برای خونریزی بی اثر بماند.
این سخن را با یک خاطره تاریخی به پایان می برم که از زنده یاد بیژن جزنی نقل است. درست در اوج قهقهه های شاه به هنگام اعلام حزب رستاخیز بود که بیژن طی تحلیلی داهیانه، این برآمد ملوکانه را چنین تفسیرکرد: "کار طرف، تمام است!" او آنزمان گفت که این اقدام، نه نشانه قدرت، که بیانگر ضعف اوست. و تنها به چهار سال وقت نیاز بود تا آنانکه شاه و ساواک را شکست ناپذیر می دانستند معنی حرف بیژن مبنی بر رو به پایین بودن فواره را بفهمند و خود در عمل آنرا نه فقط در به زیر کشیدن شاه که در پایان دادن به نظام سلطنت تفسیر کنند!
اکنون نیز بی آنکه قصد انطباق ساده رویدادهای تاریخی در میان باشد و با تاکید دوباره بر عملکرد همان عامل منفی شکاف اجتماعی که در بالا به آن اشاره شد، اما در یک نگاه کلان حرف همانست که هست: آقای خامنهای نشسته بر سر شاخ، تیز و چابک دارد بن می برد! او نه تنها تشریف فرمایی خود را تدارک می بیند که در کار به صدا درآوردن ناقوس خاکسپاری نظام ولایت فقیه است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر